کجرویلغتنامه دهخداکجروی . [ ک َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل کج رو. رفتن به راه ناراست و ناهموار. کج رفتاری . افساد. سرکشی . خودسری . گردنکشی . بی قانونی . (ناظم الاطباء) : پای من گویی
کژرویdeviance 2, deviationواژههای مصوب فرهنگستانرفتاری که به نحو قابلملاحظهای با رفتارهای معیار گروه اجتماعی مرجع مغایرت دارد
آمیغدنلغتنامه دهخداآمیغدن . [ دَ ] (مص ) آمیختن : میامیغ با راستی کج روی کهن چیز باشد پدید از نوی .فردوسی (از صاحب انجمن آرا).
متصعرلغتنامه دهخدامتصعر. [ م ُ ت َ ص َع ْ ع ِ ] (ع ص ) کج کننده ٔ رخسار و روی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کج روی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تصعر شود. || گرد ش
ناسازیلغتنامه دهخداناسازی . (حامص مرکب ) از:ناساز + ی ، اسم معنی ، حاصل مصدر. (حاشیه برهان قاطعچ معین ). مخالفت کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ). مخالفت . عدم موافقت . (ناظم الاطباء
احمد لرلغتنامه دهخدااحمد لر. [ اَ م َ دِ ل ُ ] (اِخ ) خوندمیر در حبیب السیر آرد: در روز بیست وسیم ربیعالاخر سنه ٔ ثلاثین و ثمانمائه (830 هَ . ق .) در وقتی که [ میرزا شاهرخ ] بمسجد