ادبارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بختبرگشتگی؛ تیرهبختی؛ تیرهروزی: ◻︎ چون میگذرد کار چه آسان و چه سخت / واین یک دم عاریت چه ادبار و چه بخت (عنصری: ۳۱۰).۲. (صفت) [عامیانه] کثیف.۳. [قدیمی] پ
بوگندیلغتنامه دهخدابوگندی . [ گ َ ] (ص مرکب ) متعفن . دارای بوی بد. || آدم بد سر و وضع و کثیف . (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
منجلابفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آب بدبو و گندیده که در یک جا جمع شود؛ جایی که آبهای کثیف و بدبو جمع شده باشد.۲. [عامیانه، مجاز] حالت و وضعیت ناخوشایند؛ تنگنا.
ملا یزغللغتنامه دهخداملا یزغل . [ م ُ ل لا ی َ غ َ] (اِ مرکب ) آدم شوریده رنگ و بد سر و وضع و بدلباس و کثیف و ژولیده . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).