کثیرلغتنامه دهخداکثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن احمدبن شهفور از بزرگان سیستان است هنگامی که احمدبن اسماعیل سامانی به سیستان حمله کرد معدل بن علی حصار گرفت و کثیربن احمد شهفور و مشایخ شهر را اندرمیان کرد تا صلح افتاد (298 هَ. ق .). سپس کثیر در سپاه خالد که از جانب ب
کثیرلغتنامه دهخداکثیر. [ ک َ ] (اِخ ) مولی سمرة مرادی است و از ابوسلمه روایت می کند. (منتهی الارب ).
کثیرلغتنامه دهخداکثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن رقاد. از معاصران یعقوب لیث است صالح بن نضر وی را با یعقوب اللیث و درهم بن نضر از جمله سجزیان به حرب عمار الخارجی فرستادو عمار هزیمت شد. (از تاریخ سیستان ص 193 - 194).
کثیرلغتنامه دهخداکثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن سالم در زمان هادی عباسی حکومت سیستان یافت (169 هَ . ق .). درزمان هارون الرشید مردم سیستان از کثیر بیستگانی خواستند و بر وی بشوریدند و کثیر بگریخت و به بغداد رفت (170 هَ . ق ..) (از تا
کثیرلغتنامه دهخداکثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن شهاب البَجَلی وی برادر طارق بود و پیغامبر «صلعم » را دید. در زمان عمر با ابی موسی اشعری به اصفهان آمد. (از ذکر اخبار اصفهان ص 166). و رجوع به ذکر اخبار اصفهان شود.
کیثرلغتنامه دهخداکیثر. [ ک َ ث َ ] (ع ص ) بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کَثِر. کثیر. کُثار. (اقرب الموارد). || مرد بسیار خیر و نیکویی و بسیاردهش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کترلغتنامه دهخداکتر. [ ک َ ] (ع اِ) شمرده و اندازه . (منتهی الارب ). قدر و اندازه . || لیاقت . حسب . (ناظم الاطباء). حسب و قدر. (اقرب الموارد). || میانه ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رفتاری است مانند رفتار مستان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || هوده ٔ خرد. || دیوار خ
کترلغتنامه دهخداکتر. [ ک َ ت َ ] (اِخ ) ولایتی است در هندوستان . (فرهنگ اسدی اقبال ص 161). این گفته ٔ اسدی ظاهراً براساسی نباشد چه کتر دشتی بوده است نزدیک بلخ بچهار فرسخ بر کران رود جیحون و سلطان محمود با ایلک خان در آنجا حرب کرده است و ایلک خان را بشکست . ص
کترلغتنامه دهخداکتر. [ ک َ ت َ ] (ع اِ) کوهان بلند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کوهان . (منتهی الارب ). کوهان بلند شتر. (ناظم الاطباء). کَترَة. رجوع به کتر [ ک َ / ک ِ ] و رجوع به کترة شود.
کترلغتنامه دهخداکتر. [ ک ِ ] (ع اِ) گوری از گورهای عاد یا بنایی است شبیه به گنبد و کوهان را بدان تشبیه دهند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به کَتَر و کَتر شود.
کثیرالاضلاعلغتنامه دهخداکثیرالاضلاع . [ ک َ رُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) چندضلعی . خط شکسته ٔ مسدودی است که دو سرش برهم منطبق باشد، هر یک از قطعه خطها را ضلع و هر یک از نقاط مشترک بین دو ضلع متوالی را رأس و مجموع اضلاع چندضلعی را محیط چند ضلعی می نامند. کثیرالاضلاع را به عده ٔ اضلاع آن نام می ن
کثیرالرؤسلغتنامه دهخداکثیرالرؤس . [ ک َ رُرْ رُ ئو ] (ع اِ مرکب ) قرصعنه . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قرصعنه شود.
کثیرالارجللغتنامه دهخداکثیرالارجل . [ ک َ رُل ْ اَ ج ُ ] (ع اِ مرکب ) بولوخودیون . اضراس الکلب . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بسفایج . بسپایه . (یادداشت مؤلف ).
کثیرالاضلاعلغتنامه دهخداکثیرالاضلاع . [ ک َ رُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) لسان الحمل . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به لسان الحمل شود.
کثیرالشعرلغتنامه دهخداکثیرالشعر. [ ک َ رُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) پرسیاوشان . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به پرسیاوشان شود.
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن کثیر فرغانی . رجوع به ابن کثیر محمدبن کثیر... شود.
کثیرالاضلاعلغتنامه دهخداکثیرالاضلاع . [ ک َ رُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) چندضلعی . خط شکسته ٔ مسدودی است که دو سرش برهم منطبق باشد، هر یک از قطعه خطها را ضلع و هر یک از نقاط مشترک بین دو ضلع متوالی را رأس و مجموع اضلاع چندضلعی را محیط چند ضلعی می نامند. کثیرالاضلاع را به عده ٔ اضلاع آن نام می ن
کثیرالرؤسلغتنامه دهخداکثیرالرؤس . [ ک َ رُرْ رُ ئو ] (ع اِ مرکب ) قرصعنه . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قرصعنه شود.
کثیرالارجللغتنامه دهخداکثیرالارجل . [ ک َ رُل ْ اَ ج ُ ] (ع اِ مرکب ) بولوخودیون . اضراس الکلب . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بسفایج . بسپایه . (یادداشت مؤلف ).
کثیرالاضلاعلغتنامه دهخداکثیرالاضلاع . [ ک َ رُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) لسان الحمل . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به لسان الحمل شود.
کثیرالشعرلغتنامه دهخداکثیرالشعر. [ ک َ رُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) پرسیاوشان . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به پرسیاوشان شود.
علی باکثیرلغتنامه دهخداعلی باکثیر. [ ع َ ی ِ ک َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحیم بن محمد کندی ، آل باکثیر. رجوع به علی کندی شود.
ابوکثیرلغتنامه دهخداابوکثیر. [ اَ ک َ ] (اِخ ) انصاری . تابعی است . او از علی بن ابیطالب سلام اﷲ علیه روایت کند.