کت و متلغتنامه دهخداکت و مت . [ ک ُ ت ُ م ُ ] (ق مرکب ، از اتباع ) این لغت از توابع است و بمعنی بعینه باشد چنانکه گویند: فلانی کت و مت بفلانه کس میماند یعنی بعینه به او می ماند. (ب
کت ومتفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهعیناً؛ کاملاً: ◻︎ روی زشت آن بداختر نحس و شوم / راست گویم کتومت مانَد به بوم (فرزدق: لغتنامه: کتومت).
تنهلغتنامه دهخداتنه .[ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) جثه را گویند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). تن و ترکیب و جثه . (انجمن آرا) (آنندراج ). بدن و تن و جسم و جثه . (ناظم الاطباء). از: تن + ه
دامنلغتنامه دهخدادامن . [ م َ ] (اِ) دامان . ذیل . (دهار). آن قسمت از قبا و ارخالق و سرداری و جز آن که از کمر بزیر آویزد. از کمر به پایین هر جامه . قسمت پایین قبا و غیره از سوی
حذفلغتنامه دهخداحذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و ب
کدهلغتنامه دهخداکده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ) کتگ . کت . کث . کذ. کد. کنده . کند. گند. گنده . جَند. جنده . غَند. (یادداشت مؤلف ).بمعنی خانه باشد همچون بتکده . (برهان ) : تکین بدی
اندیشیدنلغتنامه دهخدااندیشیدن . [ اَ دَ ] (مص ) فکر کردن و اندیشه کردن و خیال نمودن و پنداشتن . (ناظم الاطباء). فکر و خیال کردن . (از آنندراج ). تأمل کردن . سگالیدن . سگالش کردن .