کتیرافرهنگ انتشارات معین(کَ) [ سر. ] (اِ.) صمغی است در مغز ساقة گون که چون در آخر بهار آن را ببرند با فشار از ساقه بیرون می آید. این ماده بیشتر در نساجی و پارچه بافی و کاغذسازی و ساختن
کتیراگویش اصفهانی تکیه ای: ketirâ طاری: ketirâ طامه ای: ketirâ طرقی: ketirâ کشه ای: kitirâ نطنزی: kitirâ
کتیرالغتنامه دهخداکتیرا. [ ک َ ] (اِ) کتیراء. کثیراء. (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). کتیره . (بحرالجواهر). صمغ قتاد است یا رطوبتی که از بیخ نوعی از درخت که به کوه بیروت و لبنان رو
کتیراگویش خلخالاَسکِستانی: gavana qəza دِروی: gavana qəza شالی: tala gavan کَجَلی: jikka کَرنَقی: gavana zəqa کَرینی: zaqa کُلوری: gavanə qəzza گیلَوانی: gəza
کتیراگویش کرمانشاهکلهری: katɪra گورانی: katɪra سنجابی: katɪra کولیایی: katɪra زنگنهای: katɪra جلالوندی: katɪra زولهای: katɪra کاکاوندی: katɪra هوزمانوندی: katɪra
کتیرا زدنلغتنامه دهخداکتیرا زدن . [ ک َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تیغ زدن گون تا صمغ آن که کتیرا باشد بیرون آید. کتیرا گرفتن .
کتیرا گرفتنلغتنامه دهخداکتیرا گرفتن . [ ک َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گرفتن و گرد آوردن صمغ کتیرا از بوته .
کتیرازنلغتنامه دهخداکتیرازن . [ ک َ زَ ] (نف مرکب ) آنکه با ابزار مخصوص ساقه ٔ گون را تیغ زند تا صمغ آن که کتیراست بیرون شود.
کتیرانلغتنامه دهخداکتیران . [ ک َ ] (اِ) قطران است و آن دارو باشد که بر آدم و اسب و استر و گاو و سگ گرگین مالند نیک شود. (برهان ) (از آنندراج ). قطران . (ناظم الاطباء). کتران . (ف
کتیرا زدنلغتنامه دهخداکتیرا زدن . [ ک َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تیغ زدن گون تا صمغ آن که کتیرا باشد بیرون آید. کتیرا گرفتن .
کتیرا گرفتنلغتنامه دهخداکتیرا گرفتن . [ ک َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گرفتن و گرد آوردن صمغ کتیرا از بوته .