کتاملغتنامه دهخداکتام . [ ک َ ] (اِ) تالار باشد و آن عمارتی است که از چوب و تخته سازند. (برهان ). تالاری که از چوب و تخته سازند و آن را در تبرستان ناپار گویند. (آنندراج ). تالار
کتامیلغتنامه دهخداکتامی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به کتامه که قبیله ای از بربر باشد. (از انساب سمعانی ).
کتامةلغتنامه دهخداکتامة. [ ک َ / ک ُ م َ ] (اِخ ) قبیله ای است از بربر. رجوع به نخبةالدهر دمشقی چ اروپا ص 267 شود.
کتامیانلغتنامه دهخداکتامیان . [ ک َ/ ک ُ ] (اِخ ) مردم کتامة. اهالی کتامه . رجوع به کتامة شود. || گروهی از لشکریان سلطان مصر که بنا بروایت ناصرخسرو در سفرنامه از قیروان در خدمت الم
قصر کتامةلغتنامه دهخداقصر کتامة. [ ق َ رِ ک ُ م َ ] (اِخ ) شهری است در جزیرةالخضراء اندلس . (معجم البلدان ).
کتامیلغتنامه دهخداکتامی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به کتامه که قبیله ای از بربر باشد. (از انساب سمعانی ).
کتامةلغتنامه دهخداکتامة. [ ک َ / ک ُ م َ ] (اِخ ) قبیله ای است از بربر. رجوع به نخبةالدهر دمشقی چ اروپا ص 267 شود.
کتامیانلغتنامه دهخداکتامیان . [ ک َ/ ک ُ ] (اِخ ) مردم کتامة. اهالی کتامه . رجوع به کتامة شود. || گروهی از لشکریان سلطان مصر که بنا بروایت ناصرخسرو در سفرنامه از قیروان در خدمت الم