کتالغتنامه دهخداکتا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . سکنه 250 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، برنج ، پشم ، لبنیات . شغل اه
کتالغتنامه دهخداکتا. [ ک َ ] (هزوارش ، اِ) به زبان زند و پازند کتابت و فرمان و نامه را گویند. (برهان ) (آنندراج ).
کتعلغتنامه دهخداکتع. [ ک َ ] (ع مص ) کتع به ، برد آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چستی و چالاکی کردن کسی در کار خود و کوشش نمودن .(از ناظم الاطباء). چ
کتعلغتنامه دهخداکتع. [ ک ُ ت َ ] (ع اِ) ج ِ کِتَع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به کتع شود. || ج ِ کُتعَة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کتعة شود. || ج ِ کَتعاء
کتعلغتنامه دهخداکتع. [ ک ُ ت َ ] (ع ص ) مرد سبک و چست در کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجل کتع؛ مرد آماده در کار خود. (از اقرب الموارد). || مرد ترنجیده و منقبض از کار. ضد
جاتکلغتنامه دهخداجاتک . [ ت َ ] (اِ) این کلمه هندی و نام طبقات است از جهت نسبت و آن طبقات را برن نامند یعنی الوان : وهم یسمون طبقاتهم برن ای الالوان و یسمونها من جهة النسب جاتک