کبریافرهنگ مترادف و متضادبزرگواری، بزرگی، جبروت، جلال، حشمت، شان، شکوه، شوکت، عظمت، فر، قدرت، کلانی، هیبت ≠ حقارت، کوچکی
کبریالغتنامه دهخداکبریا. [ ک ِ ] (ع اِمص ) کبریاء. غرور. تکبر. (ناظم الاطباء) : خاقانی گدای به وصل تو کی رسدکز کبریا سلام به سلطان نمی دهد. خاقانی .چون به عزت دل نهادی ترک شروان
کبریاءلغتنامه دهخداکبریاء. [ ک ِ ] (ع اِمص ) عظمت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بزرگی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). تجبر. (اقرب الموارد). عظمت و ملک . (لسان ا
کبریائیلغتنامه دهخداکبریائی . [ ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کبریاءبمعنی عظمت خداوند. عظمت خداوندی . (ناظم الاطباء).
کبریاءلغتنامه دهخداکبریاء. [ ک ِ ] (ع اِمص ) عظمت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بزرگی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). تجبر. (اقرب الموارد). عظمت و ملک . (لسان ا
کبریائیلغتنامه دهخداکبریائی . [ ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کبریاءبمعنی عظمت خداوند. عظمت خداوندی . (ناظم الاطباء).