کبریلغتنامه دهخداکبری . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به کبر، لقب حفص بن عمربن حلیم الکبری . رجوع به انساب سمعانی شود.
کبریلغتنامه دهخداکبری . [ ک ُ را ] (اِخ ) (مخفف طامةالکبری ) لقب شیخ نجم الدین ابوالجناب احمدبن عمربن محمدبن عبداﷲ صوفی خیوه ای خوارزمی است و کبرویه یا کبراویه بدو منسوبند. رجوع
کبریلغتنامه دهخداکبری . [ ک ُ را ] (ع اِ) یکی از دو مقدمه ٔ قیاس اقترانی است . هر قیاس ناچار از دو مقدمه است : مقدمه ٔ اول که آن را صغری می گویند و مقدمه ٔ دوم که کبرایش گویند،
کبریلغتنامه دهخداکبری . [ ک ُ را ] (ع ن تف ) مؤنث اکبر. بزرگتر. (منتهی الارب ). ج ، کُبَر.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کُبرَیات . (اقرب الموارد). در فارسی بدون توجه به تذکیر
کبریتگویش اصفهانی تکیه ای: kebrüt طاری: kebrit طامه ای: kebrit طرقی: kebrüt/ gügerd کشه ای: kebrit نطنزی: keprit
کبریتلغتنامه دهخداکبریت . [ ک ِ ] (ع اِ) گوگرد.(برهان ) (دهار) (مفاتیح العلوم ) (مهذب الاسماء). گوگرد و این معرب است . (آنندراج ). گوگرد که به هندی گندیک گویند. (غیاث اللغات ). ن