کبترلغتنامه دهخداکبتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) بر وزن و معنی کفتر است که کبوتر باشد. (برهان ). مخفف کبوتر باشد. (فرهنگ جهانگیری ). کفتر. کوتر. (رشیدی ) : چو چشم تذروان یکی چشمه دیدیکی
کبوترلغتنامه دهخداکبوتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) کفتر. کبتر. (ناظم الاطباء). حمام . (دهار) (فهرست مخزن الادویه ). کوتر. کفتر. حمامه . (آنندراج ). نامه بر. (یادداشت مؤلف ). عَفْد. و رقا
ابوالهدیللغتنامه دهخداابوالهدیل . [ اَ بُل ْ هََ ] (ع اِ مرکب ) کبوتر. (مهذب الاسماء). ابوعکرمه . ابوسهل .کبتر. کفتر. حمام . حمامة. کالوج . نامه بر. سماروک .
کفترلغتنامه دهخداکفتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) کبوتر را گویند وبه عربی حمام خوانند. (برهان ). کبتر. (یادداشت مؤلف ). کپتر. کوتر. (انجمن آرا) (آنندراج ) : چو سرما شود سخت لاغر شوندبه آ
کابکلغتنامه دهخداکابک .[ ب ُ ] (اِ) کابوک . آشیان مرغان را گویند عموماً و آشیان کبوتر و مرغ خانگی و گنجشکی که در خانه آشیان داشته باشد خصوصاً. (برهان قاطع): شریجة؛ کابک کبوتران