کبتلغتنامه دهخداکبت . [ ک َ ] (ع مص ) بر زمین افکندن یا برروی افکندن . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ص 81) || بر روی درافکندن . (از اقرب الموارد). || شکستن . (منتهی الارب ) (از
کبتلغتنامه دهخداکبت . [ ک ِ / ک َ ] (اِ) زنبور عسل . (برهان ). مگس عسل . (آنندراج ). ذباب عسل . نحل . (فهرست مخزن الادویه ). منج انگبین . زنبور عسل . عسالة. (منتهی الارب ) : هم
کبتلغتنامه دهخداکبت . [ ک ُ ب َ ] (اِخ ) ناحیه ای است از نواحی سند. (تحقیق ماللهند چ لایپزیک ص 131).
کبتالغتنامه دهخداکبتا. [ ک َ ب ِ ] (اِ) نوعی از حلوا که کبیتا نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به کبیتا شود.
کبترلغتنامه دهخداکبتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) بر وزن و معنی کفتر است که کبوتر باشد. (برهان ). مخفف کبوتر باشد. (فرهنگ جهانگیری ). کفتر. کوتر. (رشیدی ) : چو چشم تذروان یکی چشمه دیدیکی
کبتالغتنامه دهخداکبتا. [ ک َ ب ِ ] (اِ) نوعی از حلوا که کبیتا نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به کبیتا شود.
کبترلغتنامه دهخداکبتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) بر وزن و معنی کفتر است که کبوتر باشد. (برهان ). مخفف کبوتر باشد. (فرهنگ جهانگیری ). کفتر. کوتر. (رشیدی ) : چو چشم تذروان یکی چشمه دیدیکی
زنبورلغتنامه دهخدازنبور. [ زُم ْ ] (ع اِ) کبت انگبین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مگسی با نیش دردناک . (ازاقرب الموارد). رجوع به زَنبور معنی دوم و ترکیب زنبور عسل
کیتلغتنامه دهخداکیت . (اِ) کبت و زنبور عسل . || (ق ) به معنی چند و چه اندازه و چه قدر و از چه جنس . || (ص ) آشفته و سرگشته و حیران . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
زنبارلغتنامه دهخدازنبار. [ زِم ْ ] (ع اِ) کبت انگبین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درختی است بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). د