کبایرلغتنامه دهخداکبایر. [ ک َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) کبائر. ج ِ کبیرة، بمعنی گناه بزرگ . (از اقرب الموارد) : و سیاست او چندان بود که گناهی نه از کبایر حوالت به نعمان بن المنذر کردند..
شیخ تیموریلغتنامه دهخداشیخ تیموری . [ ش َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کبایر بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد است و 309 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
اصحاب مکرملغتنامه دهخدااصحاب مکرم . [ اَ ب ِ م ُ ک َرْ رَ ](اِخ ) پیروان مکرم بن عبداﷲ عجلی ، ازجمله ٔ ثعالبه بودند ولی از آنها منشعب شدند و گفتند: تارک صلات کافر است از اینرو که خدا
دوزخلغتنامه دهخدادوزخ . [ زَ ] (اِ) جهنم . (لغت محلی شوشتر). جهنم به عقیده ٔ همه ٔ ادیان ، جایی در جهان دیگر که بزه کاران را در آنجا به انواع عقوبت کیفر دهند. (یادداشت مؤلف ).
حسناتلغتنامه دهخداحسنات . [ ح َ س َ ] (ع اِ) نیکوئیها. ج ِ حسنة. اعمال خیر. مقابل سیئات . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : کشتی حسنات و ثمراتش بدرودی دشوار تو آسان شد و آسان تودشوار (
کبیرهلغتنامه دهخداکبیره . [ ک َ رَ ] (ع ص ، اِ) کبیرة.گناه بزرگ و مقابلش صغیرة است . (از اقرب الموارد). خطای عظیم . گناه و اثم . (ناظم الاطباء). ج ، کبیرات و کبائر. (اقرب الموارد