کتابفروشیلغتنامه دهخداکتابفروشی . [ ک ِ ف ُ ] (حامص مرکب )عمل کتاب فروش . شغل کتاب فروش . || فروختن کتاب . بیع کتاب . || (اِ مرکب ) جایی که در آنجا کتاب فروشند. مغازه ای که در آن کتا
کبابفرهنگ انتشارات معین(کَ) (اِ.) پاره گوشتی که به سیخ بکشند و روی آتش بریان کنند و گونه های مختلف دارد: برگ ، کوبیده و غیره .
کبابیلغتنامه دهخداکبابی . [ ک َ ] (ص نسبی ) آنکه کباب بسازد. (بهار عجم ) (آنندراج ). استاد کباب پز. (ناظم الاطباء). که کباب پختن و فروختن پیشه دارد : کبابی ازان روی پر آب و تاب م
یلغتنامه دهخدای . [ ی ِ، ای ] (پسوند) این یاء به انواعی از کلمات فارسی ملحق شود و آن را به کسی یا جایی یا چیزی نسبت دهد. چون شیرازی ، فارسی ، ایرانی ، برمکی ، روستایی ، شهری
کباب کردنلغتنامه دهخداکباب کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کباب پختن . (بهار عجم ) (آنندراج ). بریان کردن کباب بر آتش . به سیخ کشیدن .به سیخ زدن : از آن فروزی آتش همی برزم اندرکه کر
شواءلغتنامه دهخداشواء. [ ش َوْ وا ] (ع ص ) بریان گر. بریان فروش . ج ، شواؤون . (از مهذب الاسماء). کبابی . بریانگر. (یادداشت مؤلف ). آنکه گوشت را بریان کند و وزن فَعّال نسبت اس