کاکل وندلغتنامه دهخداکاکل وند. [ ک ُ وَ ] (اِخ ) نام طایفه ای از حسنوند که از طوایف اربعه ٔایلات کرد پیش کوه است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 6).
حسن وندلغتنامه دهخداحسن وند. [ ح َ س َ وَ ] (اِخ ) اسم یکی از طوایف چهارگانه ٔ پیش کوه ایلات کرد ایران که تقریباً 5000 خانوار میباشند و از پنج طایفه ترکیب یافته اند: بسطام ، کاکل و
طاهر همدانیلغتنامه دهخداطاهر همدانی . [هَِ رِ هََ م َ ] (اِخ ) مشهور به باباطاهر عریان . ازخاک پاک همدان بوده . او در آن ولایت به دیوانگی شهرت نموده بلی اوست دیوانه که دیوانه نشد. اغلب
شکنجلغتنامه دهخداشکنج . [ ش ِ ک َ ] (اِ) شکن . تاب . پیچ . (آنندراج ) (انجمن آرا). تاب . پیچ . (غیاث ). تاب بود. (فرهنگ خطی ). شکن باشد. (فرهنگ اوبهی ). مطلق چین . شکن . پیچ . ت