کاچلغتنامه دهخداکاچ . (اِ) کاج . آبگینه را گویند و خشت و ظرف گلی را که بر زبر آن آبگینه ریخته باشند کاچی نامند. (جهانگیری ). شیشه ٔ صلایه کرده را نیز گویند که کاسه گران بر روی
کاچلغتنامه دهخداکاچ . (اِخ ) نام ناحیتی به هندوستان که از نهر جَکش مشروب گردد. (ماللهند بیرونی ص 131).
کاجلغتنامه دهخداکاج . (ق ) کاچ . کاش . کاشکی . افسوس . لیت . (برهان ).یا لیت . (اوبهی ). افسوس کردن در کارها : ای کاج که بر من اوفتادی خاکی که مرا به باد دادی . نظامی .کاج بیرو