کاچارلغتنامه دهخداکاچار. (اِ) آلات باشد از آن خانه و هر چیز. (لغت فرس اسدی ). آلات هر چیز باشد. (اوبهی ). اسباب خانه را گویند. (جهانگیری ). آلات و ادوات و ضروریات و مایحتاج خانه
کاچارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آلات؛ ادوات.۲. اسباب خانه.۳. ساز و سامان: ◻︎ اصل جنبش چرا نگویی چیست / چون نجویی که این چه کاچار است (ناصرخسرو: ۲۸۴).
ساخته کاچارلغتنامه دهخداساخته کاچار. [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) آماده . با اسباب . بسامان و به اندام : اکنون سور است و مردم آید بسیارکارشگرف است و صحن ساخته کاچار.نجیبی .
ساخته کاچارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ساخته و آماده؛ باسازوسامان؛ بسامان.۲. با آلات و ادوات آماده.
کار و کاچارلغتنامه دهخداکار و کاچار. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کار و لوازم آن . کار و اسباب کار : تا میان بسته اند پیش امیردر تک و تاز کار و کاچارند. ناصرخسرو (دیوان ص 128).رجوع ب
ساخته کاچارلغتنامه دهخداساخته کاچار. [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) آماده . با اسباب . بسامان و به اندام : اکنون سور است و مردم آید بسیارکارشگرف است و صحن ساخته کاچار.نجیبی .
کار و کاچارلغتنامه دهخداکار و کاچار. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کار و لوازم آن . کار و اسباب کار : تا میان بسته اند پیش امیردر تک و تاز کار و کاچارند. ناصرخسرو (دیوان ص 128).رجوع ب
کاچاللغتنامه دهخداکاچال . (اِ) آلات خانه باشد چون فرش و اوانی ، و سیار (سپار) همین باشد. (فرهنگ اسدی چ هرن ص 80). آلات خانه باشد از هر نوعی . (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ). آلات خ
تک و تازلغتنامه دهخداتک و تاز. [ ت َ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تک و تا. (غیاث اللغات ) دو و تاخت . (ناظم الاطباء). تکاپوی : در سلاح و سواری و تک و تازگوی برد از سپهر چوگان باز.