کاوسلغتنامه دهخداکاوس . [ وو ] (اِخ ) پادشاه ایران و پسر کیقباد. (ولف ). کاووس . کیکاوس : از آواز ابریشم و بانگ نای سمن عارضان پیش کاوس بپای . فردوسی .نخستین چوکاوس با آفرین کی
کاوسلغتنامه دهخداکاوس . [ وو ] (اِخ )دهی از بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان . دارای 75 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، توتون ، چغندرقند و حبوب است . (از فرهنگ جغرافی
کاوسنگlopolithواژههای مصوب فرهنگستانتودۀ نفوذی آذرین همساز با لایهبندی که شکلی عدسمانند دارد و در بخش میانی به دلیل نشست سنگ زیرین دارای فروافتادگی است
گنج کاوسلغتنامه دهخداگنج کاوس . [ گ َ ج ِ وو ] (اِ مرکب ) گنج کاووس . نام لحن هفدهم است از سی لحن باربد و آن را گنج گاو هم می گویند. (برهان ). این کلمه در فرهنگ جهانگیری چ هند به صو
گنج کاوسلغتنامه دهخداگنج کاوس . [ گ َ ج ِ وو ] (اِ مرکب ) گنج کاووس . نام لحن هفدهم است از سی لحن باربد و آن را گنج گاو هم می گویند. (برهان ). این کلمه در فرهنگ جهانگیری چ هند به صو
قابوسلغتنامه دهخداقابوس . (اِخ ) معرب کاوس که نام یکی از پادشاهان کیان است . (منتهی الارب ). رجوع به کاوس شود.
کاووسلغتنامه دهخداکاووس . (اِخ )کاوس . پهلوی کایوس ، اوستایی کواوسان است که جزء اول آن همان لقب «کی » و جزء دوم آن معلوم نیست . بارتلمه حدس میزند از ریشه ٔ اوسا باشد بمعنی دارای