کودیانلغتنامه دهخداکودیان . (اِخ ) دهی از دهستان همایجان که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
کوذانلغتنامه دهخداکوذان . [ ک َ ] (ع ص ) سطبر و فربه . و کاذان مثل آن است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(از آنندراج ). کلان و بزرگ و فربه . (ناظم الاطباء).
کودیانلغتنامه دهخداکودیان . [ ] (اِ) کودین . کودینه . چکش بزرگ یاکلوخ کوب . (از اشتینگاس ). میخکوب و کدین . (ناظم الاطباء). و رجوع به کودین ، کودینه ، کدین و کدینه شود.
کاویدنلغتنامه دهخداکاویدن . [ دَ ] (مص ) (از: کاو + یدن پسوند مصدری ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). جستجو کردن . (برهان ).کابیدن . کافتن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : بکاوید کالاش را سربسرکه داند که چه یافت زر و گهر. عنصری .اماحقیقت روح
کاویدنفرهنگ فارسی عمید۱. جستجو کردن؛ تفحص کردن: ◻︎ بکاوید کالاش را سربهسر / که داند که چه یافت زرّ و گهر (عنصری: ۳۵۵).۲. کندن؛ حفر کردن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] بحث و ستیزه کردن؛ بگومگو کردن.۴. [قدیمی، مجاز] وررفتن؛ دست زدن.