کاوارلغتنامه دهخداکاوار. (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردانگه ، از بخش هوراند شهرستان اهر. دارای 372 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غلات و توت و گردو است . (از فرهنگ ج
کاوارانلغتنامه دهخداکاواران . (اِخ ) دهی است از بخش کهنوج شهرستان جیرفت . دارای 80 تن سکنه ، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش خرماست . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
کاوارانلغتنامه دهخداکاواران . (اِخ ) دهی است از بخش کهنوج شهرستان جیرفت . دارای 80 تن سکنه ، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش خرماست . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِخ ) بزرگترین شهر ولایت «کاوار» است در جنوب «فزان ». این شهر بدست عقبةبن عامر بسال 47 هَ . ق . بعد از جنگ سخت و کشتن و اسارت اهالی آن گشوده شد. (
چهاردانگهلغتنامه دهخداچهاردانگه . [ چ َ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش هوراند شهرستان اهر. در شمال بخش واقع است . آب و هوای آن معتدل مایل به گرمی است . از شمال و باخ
معاشلغتنامه دهخدامعاش . [ م َ ](ع مص ) زیستن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ). زندگانی کردن . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیش . مَعیش . معیشة
سپاهیلغتنامه دهخداسپاهی . [ س ِ ] (ص نسبی ، اِ) (از: سپاه + «َی »، پسوند نسبت ) فردی از سپاه لشکر. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).لشکری . (آنندراج ). مقابل کشوری . و در شعر فردوسی