کاهلانهلغتنامه دهخداکاهلانه .[ هَِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) همچون کاهلان . همانند تن پروران و تن آسانان . کاهل وار. سست : پاس پیوسته دار بر در حق کاهلانه بجه بگیر مباش .سنائی
کاملانهلغتنامه دهخداکاملانه . [ م ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بطور کمال و فضل . فاضلانه و عالمانه . (ناظم الاطباء).
کاهانهattenuator 2واژههای مصوب فرهنگستانیک توالی نوکلئوتیدی که در ناحیۀ پیشبَر آن دسته از ورزههایی قرار دارد که زیمایههایی را که در ساخت آمینواسیدها دخیلاند، رمزگذاری میکنند
کاهل وارلغتنامه دهخداکاهل وار. [ هَِ ](ص مرکب ، ق مرکب ) کاهلانه . چون کاهلان : تا باران قوی تر شده کاهل وار برخاستند. (تاریخ بیهقی ).
یلمبو زدنلغتنامه دهخدایلمبو زدن . [ ی َ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) یلنبو زدن . بی کاری کاهلانه گشتن . رفتن و آمدن بی قصدی . بی قصد و نتیجه راه بسیار رفتن . ول گردیدن .
تکدسلغتنامه دهخداتکدس . [ ت َ ک َدْ دُ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیک دویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ||
راه رفتنلغتنامه دهخداراه رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) قدم زدن . قدم گشادن . قدم سنجیدن . قدم سودن . قدم کشیدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 174). روی پا حرکت کردن ، خلاف نشستن . گام بگام ر