کان لم یکنواژهنامه آزادباطل ،ملغی ،تا اطلاع ثانوی معلق ماندن،برگرفته از زبان عربی و رایج در زبان فارسی هیچ انگاشته، بیهده انگاریده، تبه انگاشته، تباه انگاشته، برهوده انگاشته.
کان لم یکنفرهنگ انتشارات معین(کَ. لَ. یَ کُ) [ ع . ] (ق مر.) لغو شده ، بی اثر، مانند آن که اصلاً وجود نداشت .
مَا کَانَ لِـفرهنگ واژگان قرآنسزاوار نیست که (مثل عبارت "وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى ﭐللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَکُونَ لَهُمُ ﭐلْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ")
يُصِرُّفرهنگ واژگان قرآناصرار و پا فشارى مىكند (عبارت "ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَکْبِراً کَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا" یعنی : آن گاه از روى سركشى و تكبّر چنان كه گويى آن را نشنيده است[بر كفر، عنا
لمعلغتنامه دهخدالمع. [ ل ُ م َ ] (ع اِ) ج ِ لُمْعة . (اقرب الموارد) : توقع از ایام ایشان داشتن به لمع سراب مغرور شدن است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).چون مرا ماهی برآمد با لمعپس چر
ذوالنونلغتنامه دهخداذوالنون . [ ذُن ْ نو ] (اِخ ) (از: ذوصاحب و مالک و نون به معنی ماهی ) اسم سیف لهم قیل کان لمالک بن قیس اخی قیس بن زهیر لکونه علی مثال سمکة فقتله حمل بن بدر و اخ
غضیلغتنامه دهخداغضی . [ غ َض ْی ْ ] (اِخ ) یا قفا الغضی ، کوه کوچکی است . کثیر عزة گوید : کأن لم یُدمَنهاانیس و لم یکن لها بعد ایام الهدملة عامرو لم یعتلج فی حاضر متجاورقفا ال