کانی کزلغتنامه دهخداکانی کز. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع دریازده هزارگزی شمال خاوری سردشت و یک هزارگزی خاور شوسه ٔ سردشت به مهاباد. ناحیه ای
کزنیلغتنامه دهخداکزنی . [ ک َن َ ] (اِ) گزنی . (برهان ) (آنندراج ). به معنی تر و خشک باشد و بعضی به معنی گل تر و خشک آورده اند. (برهان )(آنندراج ). گل تر که به عربی طین گویند. (
آب کانیزدودهdemineralized waterواژههای مصوب فرهنگستانآبی که بخش عمدۀ کاتیونها و آنیونهای آن زدوده شده است
رایگانیلغتنامه دهخدارایگانی . [ ی ْ / ی ِ ] (ص نسبی ، ق ) رایگان . مفت و آسان . (بهار عجم ) (آنندراج ) (ارمغان آصفی ) (از مجموعه ٔ مترادفات ص 318). مجانی : ببخشش اگر پیش کانی بودهم
موسیلغتنامه دهخداموسی . (اِخ ) در شواهد زیرین بر وزن «طوسی » آمده است و مراد همان موسی [ سا ] موسی بن عمران است : موسی ّ زمان را تو یکی شهره عصائی وانکه نشناسند که حضمان عقلااند
گازلغتنامه دهخداگاز.(اِ) مقراض بریدن طلا و نقره . مقراض . (صراح ). مقراض موچنه . مقراض کاغذ: مفرض و مفراض ، گاز که بدان آهن وسیم و زر تراشند. قِطاع . (منتهی الارب ) : و یا چو گ
فرزندلغتنامه دهخدافرزند. [ ف َ زَ ] (اِ) ولد. نسل . (یادداشت به خطمؤلف ). پسر و دختر هر دو را گویند. (آنندراج ). نسل . (از منتهی الارب ). در پهلوی فْرَزَنْد است و در پارسی باستا
کالبدلغتنامه دهخداکالبد. [ ب َ / ب ُ ] (اِ) بمعنی کالب است که قالب هرچیز باشد. (برهان ) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || قالب خشت زنان . (آنندراج ). که در آن گل نهاده بمالند و هم