کانیلغتنامه دهخداکانی . (اِخ ) ابوبکر... از شاعران متأخر عثمانی بود. شاعری قلندرمآب و لاابالی بشمار می رفت و سرانجام به فرقه ٔ مولوی پیوسته ومنزوی گشت و در سال 1206 درگذشت . دی
خاک گیاهیلغتنامه دهخداخاک گیاهی . [ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خاکی است که ازترکیب خاک معدنی با لاشبرگ درست میشود. مهندس کریم ساعی در کتاب جنگل شناسی خود چنین آرد: خاک گیاهی از آم
زاگلغتنامه دهخدازاگ . (اِ) گوهری است کانی که بنمک ماند و معرب آن زاج است . (برهان قاطع). زاج معرب زاگ است . (از المعرب جوالیقی ). و نیز خاصیت آن است میان زاگ ، که او خاکی است و
نمکلغتنامه دهخدانمک . [ ن َ م َ ] (اِ) ماده ای سپید که به آسانی سوده می گردد و در آب حل می شود و آن را در تلذیذ غذاها به کار می برند و سبخ نیز گویند. (ناظم الاطباء). ملح . ابوع
لاژوردلغتنامه دهخدالاژورد. [ ژْ / ژَ وَ ] (اِ) لاجورد. لازورد. رجوع به هر دو مدخل شود. سنگی کبود که سوده ٔ آن را نقاشان بکار برند و در طب نیز بکار است و آن بدخشی و نیشابوری بود و
حجراللاجوردلغتنامه دهخداحجراللاجورد. [ ح َ ج َ رُل ْ لاج ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) حجراللازورد. سنگ لاژورد است . ابوریحان بیرونی گوید: اللازورد یسمی بالرومیة ارمیناقون کانه نسبة الی ارمینیه