کاندلغتنامه دهخداکاند. (اِ) قند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شکر. (از برهان ) (ناظم الاطباء). || نبات . (ناظم الاطباء).
کندلغتنامه دهخداکند. [ ک َ ] (اِ) شکر و معرب آن قند است . (برهان ) (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ). شکر و معرب آن قند باشد و آن را کاند نیز خوانند. (جهانگیری ). شکر باشد. کندابه یعنی شر
ادرعیلغتنامه دهخداادرعی . [ ] (اِخ ) (به معنی قوی ) یکی از دو پایتخت باشان است که کوه و تپه های آن به اسم ادرع معروف اند و در شصت میلی بصری واقع است و عمارات بسیار و حوضهای بزرگ
بیدادکیشلغتنامه دهخدابیدادکیش . (ص مرکب ) بیدادپیشه . ظلم کننده و ستم کننده . (ناظم الاطباء) : نشد باورش کآن دو بیدادکیش کنند این خطا با خداوند خویش .نظامی .
کفریلغتنامه دهخداکفری . [ ک ُ ] (اِخ ) شاعر و از نجبای یزدخاست فارس و از شاعران عهد صفوی است . از اوست :یار اگر نازد ز بیت طاق ابرومی رسدکان دو مصرع در بیاض آفتاب و ماه نیست . (