کاناییلغتنامه دهخداکانایی . (حامص ) بلاهت . حماقت . نادانی و بیخردی : نبیره که جنگ آورد با کیاهم از ابلهی است و کاناییا. فردوسی .- کانایی کردن ؛ خود رابه نادانی و بلاهت زدن . تظا
کاناییفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنادانی؛ کودنی: ◻︎ من سخن گویم تو کانایی کنی / هر زمانی دست بر دستی زنی (رودکی: ۵۴۰).
نادانیفرهنگ مترادف و متضادابلهی، بلاهت، بیخبری، بیخردی، بیدانشی، بیعقلی، جهل، حماقت، حمق، سفاهت، کانایی، کمعقلی، کودنی، ناآگاهی ≠ دانایی
کانالغتنامه دهخداکانا. (ص ) نادان و ابله و احمق و بی عقل . (برهان ) (اوبهی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ورق 229 الف ). چلازه : خویشتن کانا ساخته بود [ ازهربن یحیی ] چی
سخن گفتنلغتنامه دهخداسخن گفتن . [ س ُ خ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تکلم . (ترجمان القرآن ) (المصادر زوزنی ). نطق . منطق . (ترجمان القرآن ). بیان کردن . گفتگو. مکالمه : من سخن گویم تو کا