کام دیمولغتنامه دهخداکام دیمو. [ ] (اِخ ) رودی است به بخارا که اسم دیگر آن فراوازالسفلی است . (تاریخ بخارا ص 39).
فراوازلغتنامه دهخدافراواز. [ ف َ ] (اِخ )نام دو رود است از رودهای بخارا که یکی را فراواز علیا گویند و دیگری را فراواز سفلی و نام دیگر فراوازسفلی کام دیمو است . (از تاریخ بخارای نر
زیرکسارلغتنامه دهخدازیرکسار. [ رَ ] (ص مرکب ) خداوند ادراک و فهم و شعور باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). یعنی خداوند فهم ، چه «سار»بمعنی صفت و «سر» هر دو آمده ... (فره
دریغالغتنامه دهخدادریغا. [ دِ / دَ ] (صوت ) در این لفظ الف زائد است و می تواند که برای ندبه باشد که در آخر مندوب زائد کنند برای مد صوت ؛ و «خان آرزو» نوشته که الف دریغ رابط بود ب
فتحیلغتنامه دهخدافتحی . [ ف َ ] (اِخ ) پاشا زغلول (1279 هَ .ق . / 1863 م . - 1332 هَ . ق . / 1914 م .)، موسوم به احمد و معروف به فتحی پاشا زغلول ، فرزند شیخ ابراهیم زغلول است .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن زیدبن یسار ابوالعباس ثعلب النحوی اللغوی الخراسانی . امام کوفیین در نحو و لغت . و ثقة و بادیانت . وی ایرانی و از موالی بنوشیب