کامیابیفرهنگ مترادف و متضادبهرهمندی، تمتع، توفیق، فوز، کامجویی، کامرانی، کامروایی، موفقیت، نجاح ≠ ناکامی
کامیابیدیکشنری فارسی به انگلیسیachievement, boom, fortune, fulfilment, fullfillment, success, victory
کامیابیلغتنامه دهخداکامیابی . [ کام ْ ] (حامص مرکب ) نیکبختی واقبال . تمتع و برخورداری . (ناظم الاطباء). کامرانی . نجاح . ظفر. فوز. پیروزی . فیروزی . توفیق : کام تو موقوف زاری دل ا
موفقیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل کامیابی، پیروزی▼، ظفرمندی، بُرد، وصل، وصال، حصول، دستیابی، کامروایی، خوشنامی، خوشبختی استیلا، براندازی، برتری، پیشروی ایفای تعهدات، ادای وظایف