کامگرلغتنامه دهخداکامگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) مخفف کامگار. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به کامگار در همین لغت نامه شود.
کامرانفرهنگ نامها(تلفظ: kāmrān) (در قدیم) (به مجاز) آن که در هر کاری موفق است ، موفق ؛ خجسته ، مبارک ، مسلط ، چیره؛ (در حالت قیدی) با کامروایی و موفقیت .
کارگرگویش اصفهانی تکیه ای: hayâr طاری: hayâr طامه ای: kârager طرقی: hayâr کشه ای: kâregar نطنزی: kârager
کرکرلغتنامه دهخداکرکر. [ ک َ ک َ ] (ص ، اِ) گرگر. (آنندراج )(از انجمن آرا) (فرهنگ فارسی معین ). یکی از نامهای خدای تعالی است جل جلاله . (برهان ). نامی از نامهای خدای تعالی . (یا