کامهلغتنامه دهخداکامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) کام و مراد و خواهش و مطلب و مقصد باشد. (برهان ) (غیاث ) (فرهنگ نظام ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) : کسی کآورد رازدل را پدیدز گیتی به
کامهلغتنامه دهخداکامه . [ م ِه ْ ] (ع ص ) خودرأی و سرگشته . (منتهی الارب ). خودرأی و سرگشته که نمیداند کجا میرود. (ناظم الاطباء).
کامهدانgametangiumواژههای مصوب فرهنگستانیاخته یا اندامی نزد برخی از گیاهان و جلبکها و قارچها که یاختههای جنسی تولید میکند
جورکامهisogameteواژههای مصوب فرهنگستانکامهای که ازنظر ریختشناسی مشابه یاختههای جنسی نر و ماده است و نمیتوان آن را تنها ازطریق شکل تشخیص داد