کامنلغتنامه دهخداکامن . [ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از کمون بمعنی پوشیده شدن .پنهان . پوشیده شونده . (از فرهنگ نظام ) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : شکر و شکایت و توقع والتماس
کامنازفرهنگ نامها(تلفظ: kām nāz) (کام = آنچه خواستهی دل است ، آرزو + ناز = زیبا و قشنگ) ، خواستهی زیبا و قشنگ ، آرزوی زیبا و قشنگ ؛ (به مجاز) مطلوب و دلپذیر.
کامناسکیرلغتنامه دهخداکامناسکیر. (اِخ ) مناسکیر. پسر فرهاد اشکانی معاصر مهرداد اول اشکانی . رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2227 و 2676 شود.
کامناسکیرلغتنامه دهخداکامناسکیر. (اِخ ) مناسکیر. پسر فرهاد اشکانی معاصر مهرداد اول اشکانی . رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2227 و 2676 شود.