کامل بکلغتنامه دهخداکامل بک . [ م ِ ب َ ] (اِخ ) از شعرای متأخر عثمانی برادر فاضل بک و نوه ٔ طاهر عمر است ... به سن جوانی بدرود حیات گفت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
حسن بک کماللغتنامه دهخداحسن بک کمال . [ ح َ س َ ب َ ک َ ] (اِخ ) ابن احمد کمال پاشا. مشهور، در پزشکی قدیم و جدید تألیفها دارد. (معجم المطبوعات ).
کاملفرهنگ نامها(تلفظ: kāmel) (عربی) آن که یا آنچه ویژگیهای لازم را دارا است و کم و کاست ندارد ، بیعیب ، بینقص ؛ (به مجاز) دارای محاسن و خصوصیات مقبول ؛ (در قدیم) (به مجاز)
کاملدیکشنری عربی به فارسیتمام , درست , دست نخورده , بي عيب , پر , مملو , کامل , ناکنش ور , بي کاره , غير فعال , سست , بي حال , بي اثر , تنبل , بي جنبش , خنثي , کساد , تمام کردن , کامل ک
ترسابچهلغتنامه دهخداترسابچه . [ ت َ ب َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) طفل نصرانی . (ناظم الاطباء). پسر نصرانی که آتش پرست اند(؟) و دین عیسی . (آنندراج ). بچه ٔ ترسا : نغز گفت آن بت ترسابچ
احقاقلغتنامه دهخدااحقاق . [ اِ ] (ع مص ) بر حق بداشتن . (تاج المصادر). بحقیقت بدانستن . (تاج المصادر). درست دانستن و یقین کردن امری را. (منتهی الارب ). || بسه سال کامل رسیدن بَکر
ملک الصالحلغتنامه دهخداملک الصالح . [ م َ ل ِ کُص ْ صا ل ِ ] (اِخ ) (الَ ...) نجم الدین ایوب بن محمدالملک الکامل بن ابی بکر العادل بن ایوب (متوفی به سال 647 هَ . ق .)از پادشاهان ایوبی
ابراهیم بن موسیلغتنامه دهخداابراهیم بن موسی . [ اِ م ِ ن ِ سا ] (اِخ ) طبیب مشهور. در مصر پرورش یافته و رئیس اطبای ملک کامل محمدبن ابی بکربن ایوب بود و در بیمارستان قاهره بتداوی مَرضی ̍ می
ابونصرلغتنامه دهخداابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) اصفهانی (حکیم ...). از مشاهیر اطباء و معارف و معالجین روزگار پادشاهی و عهد سلطنت وشهریاری شاه عباس اول است و در آن زمان عدالت اوان در