کامل بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کامل بودن، کاملیت، تمامیت، تمامی، کل استواری، یکپارچگی، پیوستگی، انسجام، یگانگی، وحدت بینیازی، کمنداشتن، خودکفایی، کفایت جامعیت، فراگیری، عمومیت
کاملفرهنگ نامها(تلفظ: kāmel) (عربی) آن که یا آنچه ویژگیهای لازم را دارا است و کم و کاست ندارد ، بیعیب ، بینقص ؛ (به مجاز) دارای محاسن و خصوصیات مقبول ؛ (در قدیم) (به مجاز)
کاملدیکشنری عربی به فارسیتمام , درست , دست نخورده , بي عيب , پر , مملو , کامل , ناکنش ور , بي کاره , غير فعال , سست , بي حال , بي اثر , تنبل , بي جنبش , خنثي , کساد , تمام کردن , کامل ک