کامش بینرانیinterfemoral sexواژههای مصوب فرهنگستانیکی از روشهای کامش بیدخول که در آن از رانهای شریک جنسی برای تحریک آلت استفاده میشود
کامپشلغتنامه دهخداکامپش . [ پ ِ ] (اِخ ) بندر و شهری است در مکزیک بکنار خلیج مکزیک 31300 تن سکنه دارد. چوبهائی که در رنگرزی از آنها استفاده میشود در آنجا بعمل می آید.
کامشلغتنامه دهخداکامش . [ م ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از کامیدن . بکام بودن . در عیش و ناز و تنعم بسر بردن : نه دل بگرفت رامین را ز رامش نه ویسه سیرگشت از ناز و کامش . (ویس و رامین ).ز داد او همه مردم بکامش نشسته روز و شب با عیش و ر
کامشsex 2واژههای مصوب فرهنگستانفعالیتی که در آن افراد به بوسه و لمس اندامهای جنسی یکدیگر میپردازند و ممکن است نزدیکی جنسی را هم شامل شود
کامشلغتنامه دهخداکامش . [ م ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از کامیدن . بکام بودن . در عیش و ناز و تنعم بسر بردن : نه دل بگرفت رامین را ز رامش نه ویسه سیرگشت از ناز و کامش . (ویس و رامین ).ز داد او همه مردم بکامش نشسته روز و شب با عیش و ر
کامشsex 2واژههای مصوب فرهنگستانفعالیتی که در آن افراد به بوسه و لمس اندامهای جنسی یکدیگر میپردازند و ممکن است نزدیکی جنسی را هم شامل شود
کاراکامشلغتنامه دهخداکاراکامش . [ م ُ ] (اِخ ) در تورات : کارمکیش [ ک َ ] آمده . ناحیه ای در ساحل فرات که دولت هیت (هتی ، ختی ) پس از پتریوم آنجا را پایتخت قرار داد. (ایران باستان ج 1 ص 49).
کامشلغتنامه دهخداکامش . [ م ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از کامیدن . بکام بودن . در عیش و ناز و تنعم بسر بردن : نه دل بگرفت رامین را ز رامش نه ویسه سیرگشت از ناز و کامش . (ویس و رامین ).ز داد او همه مردم بکامش نشسته روز و شب با عیش و ر
خوابکامشsexomania, sleep sexواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن فرد در خواب دست به رفتار جنسی میزند یا واقعاً درگیر کامش با شریک جنسی خود میشود
اوجکامشorgasm 1واژههای مصوب فرهنگستانبالاترین نقطه برانگیختگی جنسی که با احساس لذت شدید و اغلب با انزال و خروج منی در جنس مذکر و انقباضات زهراهی در جنس مؤنث همراه است
اختلالات اوجکامشorgasmic disordersواژههای مصوب فرهنگستانهریک از اختلالات مربوط به میل جنسی یا تغییرات روانکاراندامشناختی در چرخۀ پاسخ جنسی که سبب فشار روانی منفی و مشکلات فردی میشود