کامرواییلغتنامه دهخداکامروایی . [ رَ ] (حامص مرکب ) تمتع. کامیابی و برخورداری و رسیدن به آرزو. (ناظم الاطباء). پیروزی و غلبه و خوشبختی : شادیش باد وکامروایی و مهتری پایندگی سعادت و پیوستگی ظفر. فرخی .بی خدمت و بی جهد به نزد ملک شرق <br
کامروالغتنامه دهخداکامروا. [ رَ ] (ص مرکب ) کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود. (فرهنگ نظام ). مقابل کام کش . (از آنندراج ). برخورنده و متمتع. (ناظم الاطباء). کامیاب . کامران . نیکبخت . پیروز : خجسته بادت و فرخنده و مبارک بادنواز و خلعت و تشریف شاه کامروا. <p
کامروایی کردنلغتنامه دهخداکامروایی کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تمتع بردن .شادمانی و عشرت کردن . فرمانروایی کردن : ملکا بر بخور و کامروایی میکن هرگز این مملکت و دولت یغما نشود.منوچهری .
کامروایی کردنلغتنامه دهخداکامروایی کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تمتع بردن .شادمانی و عشرت کردن . فرمانروایی کردن : ملکا بر بخور و کامروایی میکن هرگز این مملکت و دولت یغما نشود.منوچهری .