کامبینلغتنامه دهخداکامبین . (نف مرکب ) نیکبخت و سعادتمند و دولتمند و توانگر. (ناظم الاطباء). کامیاب و بامراد. (آنندراج ). صاحب عزت و جاه و نایل . (شعوری ج 2 ص 251 ورق ب ). || خوشدل و خرسند و بهره مند در هر عزم و مقصود و آرزویی
کامبونلغتنامه دهخداکامبون . [ ب ُ ] (اِخ ) ژول ... برادر پل کامبون که در پاریس بدنیا آمد (1935-1845 م .). از سال 1907 تا 1914 سفیر دولت فرانسه در برلین بود و ب
کامبونلغتنامه دهخداکامبون . [ ب ُ ] (اِخ ) پل ... سیاستمدار فرانسوی که در پاریس بدنیا آمد (1924-1843 م .)وی از سال 1898 تا 1920 سفیر فرانسه در لندن بود.
کامبونلغتنامه دهخداکامبون . [ ب ُ ] (اِخ ) ژوزف ... عضو کنوانسیون بود در مونت پلیه بدنیا آمد (1820-1756 یا 1754 م .). وی در سال 1793 دفتر عمومی قرضه ٔدولتی را
کامبونلغتنامه دهخداکامبون . [ ب ُ ] (اِخ ) کوهی است در جنوب مقدونیه که سرزمین مزبور را از تسالی یونان جدا میکرده است . (ایران باستان ج 2 ص 1190).