کالی گولالغتنامه دهخداکالی گولا. (اِخ ) یکی از امپراتوران روم قدیم است که در 12 م . تولد یافت و از سال 37 تا 41 م . سلطنت کرد. کالی گولا چنان خونخوار و قسی القلب بود که میگفت :«کاش م
کالیلغتنامه دهخداکالی . (حامص ) خامی . ناپختگی . نارسیدگی . مقابل رسیدگی . || (اِ) نوعی نانخورش زنان . (از شعوری ج 2 ورق 265 الف ).
کالیلغتنامه دهخداکالی . (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج . که در 47 هزارگزی جنوب خاور پاوه و 32هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه واقع است . ک
ژزف فلاویوسلغتنامه دهخداژزف فلاویوس . [ ژُ زِ فْلا / ف ِ ] (اِخ ) نام مورخ یهود. مولد بسال 307 م . وی پس از تبحر در عبری و یونانی برای دفاع بعض روحانیون یهود به روم رفت و سپس در موقع ج
اردوانلغتنامه دهخدااردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) سوم . اشک هیجدهم . چون اشک هفدهم وُنُن اول بر تخت سلطنت ایران جلوس کرد، بعلت آنکه وی به اخلاق رومی عادت کرده بعض عادات پارتی را نمی پس
نقش کندلغتنامه دهخدانقش کند. [ ن َ ک َ ] (ن مف مرکب ) حکاکی شده . منبت کاری شده . که بر آن نقش و نگار کنده باشند : پیش چوب و پیش سنگ نقش کندای بسا گولان که سرها می نهند.مولوی .
خندیدنلغتنامه دهخداخندیدن . [ خ َ دی دَ ] (مص ) خنده کردن . ضحک . تبهلل . ابتسام . (یادداشت بخطمؤلف ). استضحاک . (تاج المصادر بیهقی ) : بخندید و گفت ای یل اسفندیار. فردوسی .بخندی
شلغتنامه دهخداش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به س