کالیوهلغتنامه دهخداکالیوه . [ لی وَ / وِ ] (ص ) بمعنی کالیو است . نادان . احمق . سرگشته . (برهان ) (صحاح الفرس ). آسیمه . (صحاح الفرس ). دیوانه مزاج . (برهان ). کندفهم . (شعوری ج
کالیوهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده=کالیو: ◻︎ شبی مست شد و آتشی برفروخت / نگونبخت کالیوه خرمن بسوخت (سعدی۱: ۱۹۲).
کالیوفرهنگ مترادف و متضاد۱. ابله، بیخبر، کالوس، نادان ۲. اصم، کر، ناشنوا ۳. حیران، حیرتزده، سرگردان، سرگشته
کالیو ه رنگفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= کالیو: ◻︎ خیالش خرف کرده کالیوهرنگ / به مغزش فروبرده خرچنگ چنگ (سعدی۱: ۱۸۷).
کلیاوهفرهنگ انتشارات معین(کَ وَ یا وِ) (ص .) کالیوه : 1 - نادان ، احمق . 2 - سرگشته ، گیج . 3 - کسی که گوشش نشنود، کر.
کالیوگیلغتنامه دهخداکالیوگی . [ لی وَ/ وِ ] (حامص ) حالت و چگونگی کالیوه . سرگشتگی و حیرانی . (آنندراج ). || دیوانگی . (آنندراج ).