کافور اخشیدیلغتنامه دهخداکافور اخشیدی . [ رِ اِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ اخشیدی امیر مشهور که دوست متنبی بود قبل ازامارت برده بود، و اخشید ملک مصر در سال 312 هَ .ق .او را خرید و آزاد کرد و به
کافورلغتنامه دهخداکافور. (اِخ ) دهی است از دهستان زیرکوه بخش قاین شهرستان بیرجند 83هزارگزی شمال خاوری قاین کوهستانی و گرمسیر است سکنه ٔ آن 65 تن است . زمینش از آب چشمه مشروب میشو
اخشیدیلغتنامه دهخدااخشیدی . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به اخشید.- کافور اخشیدی ؛ منسوب به اخشیدبن طُغج است .
ابوعلیلغتنامه دهخداابوعلی . [ اَ ع َ] (اِخ ) حسن بن علی بن موسی بکی . از شیوخ تصوف مصر است به روزگار کافور اخشیدی . وی مرید شیخ ابوعلی کاتب بود و صحبت ابویعقوب سوسی دریافت و منشاء
لابلغتنامه دهخدالاب . (اِخ ) از بلاد نوبه . صنفی از غلامان سیاه را از آنجا آرند و کافور اخشیدی و نیز صندل لابی از آنجاست . متنبی گوید کان ّ الاسودَ اللابی فیهم . (معجم البلدان
علی مهلبیلغتنامه دهخداعلی مهلبی . [ ع َ ی ِ م ُ هََ ل ْ ل َ ] (اِخ ) ابن احمد مهلبی لغوی ، مکنی به ابوالحسن . وی در نحو و لغت و روایت اخبار و تفسیر اشعار از پیشوایان بشمار می رفت . د
معدلغتنامه دهخدامعد. [م َ ع َدد ] (اِخ ) ابن منصور بن قائم بن مهدی عبیداﷲ فاطمی عبیدی ، ملقب به المعزلدین اﷲ (معز فاطمی ) صاحب مصر و افریقیه (319-365 هَ. ق .) یکی از خلفای فاطم