کافورپیکرلغتنامه دهخداکافورپیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) کنایه از سفیدپیکر است : اگر در مطبخت نامست عنبرشوی در آسیا کافورپیکر.نظامی
کافورپیکرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدارای پوست سفید؛ سفیدپیکر: ◻︎ اگر در مطبخت نام است عنبر / شوی در آسیا کافورپیکر (نظامی۲: ۳۰۹).
کافورلغتنامه دهخداکافور. (ع اِ) ج ، کوافیر. کوافر گیاهی است خوشبوی که گلش مانند گل اقحوان باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بوی خوش . (اقرب الموارد). به هندی او را کبور گوی
عنبرلغتنامه دهخداعنبر. [ عَم ْ ب َ ] (ع اِ) نوعی از بوی خوش و آن سرگین ستور بحری است یا چشمه ای است آن را در آن . یا چیزی است که در قعر دریا خیزدو حیوانات بحری میخورد و میمیرد،
چادرلغتنامه دهخداچادر.[ دَ / دِ / دُ ] (اِ) خیمه . سایبان . بالاپوش زنان . ردا. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). پارچه ای که زنان برای پوشانیدن چهره و دستها و سایر اعضا و البسه بر