کافوربویهلغتنامه دهخداکافوربویه . [ ی َ/ ی ِ ] (اِ مرکب ) کافور یهودی گیاهی است چون او را در دست بمالند بوی کافور از او به مشام رسد قوه ٔ او به قوه ٔ کافور مشابه بود. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ).
کافوربویلغتنامه دهخداکافوربوی . (ص مرکب ) آلوده به بوی کافور. بوی کافور دهنده . کافوربو : سوسن کافوربوی ،گلبن گوهرفروش ز می اردی بهشت کرده بهشت برین . منوچهری .اکنون میان ابر و میان سمن ستان کافوربوی باد بهاری بود سفیر. <p clas
کافوربولغتنامه دهخداکافوربو. (ص مرکب ) هرچیزی که بوی کافور دارد : می کافوربو در جام ریزیم وزین دریا در آن زورق گریزیم .نظامی .
کافور یهودیلغتنامه دهخداکافور یهودی . [ رِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کافوربویه . ریحان الکافور. سوسن . رجوع به مفردات ابن بیطار و کافوربویه لغت نامه شود.