کافللغتنامه دهخداکافل . [ ف ِ ] (ع ص ) عائل . پذیرفتار. پذیرنده . پذیرنده ٔ تعهد و تیمار کسی و آنکه چیزی نخورد و پیاپی روزه دارد و روزه ها را بهم متصل سازد و آنکه با خودپیمان بن
کافلولغتنامه دهخداکافلو. (اِ) مرغی است . (شعوری ج 2 ص 256). || شخص بزرگ . || پیراهن . (شعوری ج 2 ص 256).
کافلهلغتنامه دهخداکافله . [ ف ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث کافل : به مجدالدوله و مادرش که کافله ٔ ملک بود نامه ای بنوشت و قزوین به اقطاع خواست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 384). رجوع به کافل
کافلهلغتنامه دهخداکافله . [ ف ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث کافل : به مجدالدوله و مادرش که کافله ٔ ملک بود نامه ای بنوشت و قزوین به اقطاع خواست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 384). رجوع به کافل