کافر حربیلغتنامه دهخداکافر حربی . [ ف ِ / ف َ رِ ح َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کافری که از دولت اسلام فرمان نبرد. مقابل کافر ذمی که مطیع اسلام بود و از او جزیه گیرند. (رجوع به کافر ذم
کَافِرٍفرهنگ واژگان قرآنکافر - ناسپاس - انکار کننده ي خداي تعالي ونعمتهاي او - ترک کننده ي دستورات الهي (کلمه کفر در اصل به معناي پوشاندن است براي همين در عبارت " کَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْج
کافرلغتنامه دهخداکافر. [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ضد مؤمن . بی دین . بی کتاب . ناگرونده . ناگرویده . ناخستو. (مهذب الاسماء) (مجمل اللغة) (دستورالاخوان )(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم
معاهدلغتنامه دهخدامعاهد. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) هم عهد و هم پیمان و هم شرط و هم سوگند. (ناظم الاطباء). آن که با تو پیمان بسته باشد. کسی که با دیگری عهدی بسته . (یادداشت به خط مرحوم د
حربیلغتنامه دهخداحربی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حَرْب . جنگی . || مقابل ذِمّی . یکی از کافرانی که با مسلمانان عهد و پیمان ندارند. خلاف عهدی ، مسالم ، معاهد، ذمی . کافر که با
غنیمتلغتنامه دهخداغنیمت . [ غ َ م َ ] (ع اِ) اموالی که مسلمانان در جهادبا کفار حربی به دست آورند. مال و خواسته که از دشمن گرفته شود. غنیمة. رجوع به غنیمة شود : غنیمت بر او بخش کو
مسالملغتنامه دهخدامسالم . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر مسالمة. صلح کننده و آشتی کننده با کسی . رجوع به مسالمة و مسالمت شود. || معاهد. عهدی . کافری که با مسلمانان پیمان دا