کاشکیلغتنامه دهخداکاشکی . (ق ) ای کاش . چه خوب بود که . کاج . لیت . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). کلمه ٔ تمنی است که آرزو باشد و بمعنی تأسف و افسوس و حسرت هم آمده است . (برها
کاجکیلغتنامه دهخداکاجکی . (ق ) بمعنی کاشکی است مرکب از کاج و که = کی . (آنندراج ) : که ای کاجکی دیده بودی مراکه یزدان رخ خود نمودی مرا. فردوسی . خردمندان پیشین راست گفتندمرا خود
کاشلغتنامه دهخداکاش . (ق ) بمعنی کاشکی بود. (صحاح الفرس ). بمعنی کاشکی است که کلمه ای باشد از اسمای ترجی و تمنی که خواهش و آرزو و حسرت است و در محل طلب چیزی به طریق آرزو گویند
لیتلغتنامه دهخدالیت . [ ل َ ت َ ] (ع ق ) کاشکی . (منتهی الارب ). کاچکی . (ترجمان القرآن ). کاش . ای کاش . کلمه ای است که به وقت آرزوی چیزی گویند. به فارسی ترجمه ٔ آن کاشکی باشد