کوستنلغتنامه دهخداکوستن . [ت َ ] (مص ) بر وزن و معنی کوفتن است که آسیب و الم رسانیدن و زدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). کوفتن . (فرهنگ رشیدی ). کوفتن و زدن و برهم زدن . (ناظم الاطباء). در قدیم با واو مجهول ، یعنی کوَستَن از مانوی کوستن . کوفتن . (فرهنگ فارسی معین ). || آزردن و جفا کردن . (ناظم ا
کویستنلغتنامه دهخداکویستن . [ ک ُ ت َ ] (مص ) به معنی کوفتن غله و غیر آن باشد. (برهان ) (آنندراج ). زدن و کوفتن ، و کوفتن غله . (ناظم الاطباء). غله کوفتن ، و کویستیدن نیز آمده و در فرهنگ به معنی مطلق کوفتن گفته ، و کویسته غله ٔ کوفته . (فرهنگ رشیدی ). کوستن . کویستیدن . کوفتن غله و غیر آن . (فر
کاستنلغتنامه دهخداکاستن . [ ت َ ] (مص ) کاهیده شدن . (انجمن آرا). اکراء. (تاج المصادر بیهقی ).خسر. (تاج المصادر بیهقی ). خساره . خسران . (دهار). نقصان یافتن . کم شدن . تقلیل . مقابل فزودن و افزودن . کاهیدن . کاهانیدن . کاهش ، لازم و متعدی آید : کنون خوان و می باید آ
قاسطینلغتنامه دهخداقاسطین . [ س ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاسط در حالت نصبی و جری . رجوع به قاسط شود || (اِخ ) لقب آن دسته از اهل صفین که در صف معاویه بودند دربرابر ناکثین یعنی اصحاب جمل و مارقین و مراد از ایشان اصحاب نهروان است . امیرالمؤمنین علی (ع ) فرمایداُمرت بقتال الناکثین و القاسطین و المارقین
کاشتنفرهنگ فارسی عمید۱. درخت نشاندن.۲. تخم گیاه را زیر خاک کردن که سبز شود.۳. [عامیانه، مجاز] در جایی ثابت قرار دادن: توپ را روی زمین کاشت.
کاشتنلغتنامه دهخداکاشتن . [ ت َ ] (مص ) زراعت کردن . (برهان ) (انجمن آرا). فلاحت کردن . تخم افشاندن .بذرافشانی . پراکندن تخم . درخت و نهال نشاندن . کشتن .کاریدن . (زمخشری ). کشت کردن . غرس کردن : بدان زایند مردم تا که میرندبدان کارند تا بکنند دارا. <p class=
ناکاشتنلغتنامه دهخداناکاشتن . [ ت َ ] (مص منفی ) نکاشتن . ناکاریدن . مقابل کاشتن : بدانی گه ِ غله برداشتن که سستی بود تخم ناکاشتن .سعدی .
چغندر کاشتنلغتنامه دهخداچغندر کاشتن . [ چ ُ غ ُ دَ ت َ ] (مص مرکب ) کشت چغندر کردن ، زراعت کردن چغندر. کشتن چغندر در زمین برای خوردن یا مصرف کردن در کارخانه های قند. و رجوع به چغندر و چغندرکار و چغندرکاری شود.
شیرین کاشتنلغتنامه دهخداشیرین کاشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عوام ) کاری را نیکو انجام دادن . || گاه ، تمسخر و توهین را بکار رود: «به به ! شیرین کاشتی !».
گیاه کاشتنلغتنامه دهخداگیاه کاشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کشت و زرع کردن . کاشتن نباتات . نشاندن یا غرس کردن درخت .