کاسکلغتنامه دهخداکاسک . [ س َ ] (اِ) مصغر کاسه باشد. (برهان ).مصغر کاس . (برهان قاطع چ معین ، حاشیه ٔ لغت کاسک ).
کاسکانلغتنامه دهخداکاسکان . (اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کازرون ، واقع در 5هزارگزی باخترکازرون ، دامنه ٔ خاوری کوه قبله . گرمسیر و مالاریائی و دارای 206 تن سکنه است
کاسکانلغتنامه دهخداکاسکان . (اِخ ) دهی از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 54هزارگزی شمال باختری شوسف و ده هزارگزی جنوب خاوری هشتوگان . دامنه و معتدل و دارای 31 تن
کاسکانیلغتنامه دهخداکاسکانی . (اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن محمدبن عبداﷲبن جرد الصوفی . وی از ابی محمدالحسین بن علی بن احمدبن بشار نیشابوری صاحب مادرانی روایت دارد و از او ابوالقاسم هبةاﷲ
کاسکتفرهنگ انتشارات معین(کِ) [ فر. ] (اِ.) = کاسک : 1 - کلاه لبه دار. 2 - کلاهی از جنس فلز و غیره که سر را از خطر حفظ می کند، کلاه ایمنی .