کاسرالریاحلغتنامه دهخداکاسرالریاح . [ س ِ رُرْ ریا ](ع ص مرکب ) بادکش . بادشکن ، هوالدواء الذی من شأنه ان یجعل قوام الریح رقیقاً هوائیاً بحرارته و تخفیفه فیتحلل و ینتقض عماً یحتقن فی
مفشیاتلغتنامه دهخدامفشیات . [ م ُ ف َش ْ شیا ] (ع ص ، اِ) داروهای کاسرالریاح . (ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل قبل شود.
بادانگیزلغتنامه دهخدابادانگیز. [ اَ] (نف مرکب ) چیزهای نفاخ . (آنندراج ) (انجمن آرا): داروئی بادانگیز؛ مولدالریاح . مقابل بادشکن و بادکش ، بمعنی کاسرالریاح ، هر چیز که در معده تولید
بادبرلغتنامه دهخدابادبر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) هر چیزی که نفخ را برطرف کند آنرا بادبر گویند. (برهان ). کاسرالریاح . (ناظم الاطباء).
بادشکنلغتنامه دهخدابادشکن . [ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) دارو که نفخ معده بنشاند، که آروغ آرد و باد معده بیرون کند. بادکش . محلل ریاح . کاسرالریاح . طاردالریاح . تمام دانه های چتریان بو
طاردلغتنامه دهخداطارد. [ رِ ] (ع ص ) راننده : وَ مااَنا بطارد الّذین آمنوا. (قرآن 29/11). و ما انا بطارد المؤمنین . (قرآن 114/26). سخت راننده . رادع .- طاردالریاح ؛ بادکُش . ب