کاستندیکشنری فارسی به انگلیسیabate, allay, alleviate, allowance, cut, cutback, damp, dampen, decrease, deplete, drop, modify, pare, save, slash, lessen, take, lower, reduce, remit, retrench
کاستنلغتنامه دهخداکاستن . [ ت َ ] (مص ) کاهیده شدن . (انجمن آرا). اکراء. (تاج المصادر بیهقی ).خسر. (تاج المصادر بیهقی ). خساره . خسران . (دهار). نقصان یافتن . کم شدن . تقلیل . مق
کاستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، کم کردن، منها کردن، پایین آوردن کنار گذاشتن، مستثنیکردن بههم فشردن، مختصر کردن، کوتاه کردن، کوچک کردن صرفهجوییکردن تسکین دادن، تخفیف دادن [درد]
تاریخ اوستایی جدیدلغتنامه دهخداتاریخ اوستایی جدید. [ خ ِ اَ وِ یی ِ ج َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حساب زمانی که سال آن دوازده ماه سی روزی و پنج روز اندرگاه داشته باشد. تقی زاده در کتاب گاه شما
خیامیلغتنامه دهخداخیامی . [ خ َی ْ یا ] (اِخ ) لقب دیگر خیام شاعر و فلکی معروف ایران است . علماء عصر وی او را گاه دستور و گاه امام و گاه حکیم و حجةالحق و فیلسوف می نامیده اند. (ی
بعلبکلغتنامه دهخدابعلبک . [ ب ِ ل َ ب َک ک / ب َ ع َ ل َ ب َک ک ] (اِخ ) شهری است بشام . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). مرکب از دو کلمه ٔ بعل و بک است . بعل اسم صنمی است و بک ن
اصطخرلغتنامه دهخدااصطخر. [ اِ طَ ] (اِخ ) قلعه ٔ اصطخر. بر وزن ومعنی استخر است که قلعه ٔ فارس باشد و آن تختگاه دارابن داراب است . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). نام شهر که قلعه
اصفهانلغتنامه دهخدااصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) نام شهر بدین صورتها آمده است : انزان . گابیان . گابیه . جی . اسپاهان . سپاهان . اسپهان . صفاهان . اسفاهان . اصفاهان . اسبهان . اسفهان