کاثلغتنامه دهخداکاث . (اِخ ) کاج . کاظ. (اعلام المنجد). از شهرهای خوارزم و از قلاع خمسه ٔ آن بوده . سابق آبادی تمام داشته اکنون حد وسط است . نیز رجوع به لغت کات شود.
کاثلغتنامه دهخداکاث . [ کاث ث ] (ع اِ) آنچه بروید از دانه های افتاده وقت درو. (منتهی الارب ). اسم غله ٔ خرد است . (فهرست مخزن الادویه ). غله ٔ خودروی . (مهذب الاسماء).
کاصلغتنامه دهخداکاص . (اِ) پیمانه باشد و به زبان پهلوی جامه را نیز گویند. (لغت فرس چ اقبال ص 227 از حاشیه ٔ نسخه ٔ اسدی نخجوانی ).
کَأْسٍفرهنگ واژگان قرآنظرف مخصوص نوشيدنيها-قدح-جام(ظرف مخصوص نوشيدنيها البته در صورتي که نوشيدني در آن باشد )
کاس پشتگویش بختیاریلاکپشت، سنگپشت (به باور مردم لرستان، لاکپشت، زنى بوده که هنگام پختن نان فرزند کوچکش ادرار کرده، چون دسترسى به چیزى نداشته او را با خمیر نان تمیز کرده و در دم به
کاس سارلغتنامه دهخداکاس سار. (اِخ ) ژاک . ملاح بی باک فرانسوی متولد در نانت . وی در جنگهائی که با انگلیسی ها و پرتقالیهاکرد شهرت یافت . منازعات او با کاردینال فلوری سبب محبوس شدن و
کاس احمدانلغتنامه دهخداکاس احمدان . [ اَ م َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن ، واقع در 3هزارگزی شمال فومن . جلگه و معتدل و مرطوب و مالاریائی و دارای 295 تن سکنه