بیلقانیلغتنامه دهخدابیلقانی . [ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابوالمکارم مجیرالدین . از مردم بیلقان بود که گویا از مادری حبشی نژاد در آنجا بوجود آمد. لقب شاعری وی که ظاهراً مأخوذ از لقب او، مج
فرانکلینلغتنامه دهخدافرانکلین . [ فْرا / ف ِ ] (اِخ ) بنیامین (بنجامین ). هر کس در اروپا و امریکا کمتر تجسسی در باب نوابغ جهان و خیرخواهان بشر کرده باشد، به اسم فرانکلین برخورده و ب
مغازهلغتنامه دهخدامغازه . [ م َزَ / زِ ] (اِ) مأخوذ از ترکی ، دکان بزرگ و ترکان این لفظ را از مگازن فرانسه گرفته و فرنگان از مخزن تازی اخذ کرده اند. (ناظم الاطباء). مأخوذ از ما
مهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنه: ( سر تاجداران فروشم به زر / که مه تخت بادا، مه تاج و مه فر (فردوسی: ۱/۱۳۳)، ( کآن فلانی یافت گنجی ناگهان / من همان خواهم مَه کار و مَه دکان (مولوی: ۲۲۱).
اففرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکلمهای که در مقام اظهار دلتنگی و افسردگی و نفرت و انزجار به کار میرود.