کاردرمانیفرهنگ انتشارات معین(دَ) (حامص .) روشی که بیمار را با کار کردن معالجه می کنند. (به ویژه در مورد معلولیت ها و بیماری های روانی ).
جراحیلغتنامه دهخداجراحی . [ ج َرْ را ] (حامص ) دستکاری . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اعمال حدید عمل . عمل حدیدی پیوندی . (فرهنگ رازی ). و رجوع به جراحة شود. جراحی از ابتدا تا کنون : ب
درمانلغتنامه دهخدادرمان . [ دَ ] (اِ) علاج و دوا و دارو. (برهان ). علاج بیمار. (غیاث ) (آنندراج ). دارو. (شرفنامه ٔ منیری ). چاره . آنچه درد را بزداید و چاره ٔ بیماری کند. مداوا.
طبلغتنامه دهخداطب . [ طِب ب ] (ع اِ) شهوت . خواهانی تن . || شأن . حال مرد. دَهر. خُوی . عادت . یقال : ماذاک بطبی ؛ ای بدهری و عادتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سحر. (غیاث
شعیریلغتنامه دهخداشعیری . [ ش َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به جو. از جو. مانند جو. (یادداشت مؤلف ). || قسمی مروارید شبیه به شکل جو. جودانه . (الجماهر بیرونی ص 125). مروارید شبیه به ج
دام پزشکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپزشکی که بیماری جانوران، بهویژه چهارپایان را درمان میکند و برای این کار دورۀ دانشگاهی دیده است؛ بیطار.